118 روزگی و غلت خوردن کامل
الهی مامانی فدات بشه پسره گلم ...امشب در حالیکه من و بابابیی داشتیم به شیرین کاری های تو می خندیدیم و شاد بودیم...ی دفعه از روی کمر همونجوری که دراز کشیده بودی افتادی رو شکم...حال دیگه میتونی ی دور کامل بزنی..
وای نمیدونی که چه ذوقی کردم از صدای جیغ من ترسیدی و گریه کردی..خیلی با حال بود این لحظه عزیزکم..
خیلی خوب که بابایی خونه بود و این صحنه رو دید همیشه من براش از کارا و توانایی های گل پسری تعریف میکنم ..کلی ذوق میکنه و دوست داره اون لحظات کنارمون باشه ....دوست داریم یه عالمه عزیزم....
خدایا برای همه مهربونی هات سپاس گذارم...همراه همسرم و فرزندم باش
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی