آقا پارسیا..آقا پارسیا..، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 16 روز سن داره

پارسیا پادشاه پاییز

سینه خیز رفتن و روروئک سواری پسرم...

١٢/اسفند /91....پسر گلم..پارسیا جان.... یاد گرفتی سینه خیز بری..رو سینه میخوابی و میری جلو عزیزم... خدا رو شکر...خیلی قشنگ میری جلو.... دوست داری این کار و انجام بدی...میخوابونمت رو کمر ولی دوباره تلاش میکنی که بیای رو شکم و سینه خیز بری جلو فدات بشم...   گل پسری بابا حاجی و مامانا برات روروئک خریدن...وای عزیزم خیلی خوشکل..مبارکت باشه..دایی امیر میگه اه اه..پارسیا دوباره ماشین خریده....هوراااااااا... باید از الان سوار بشی تا زودتر بتونی راه بیفتی...بوسسسس     برای اولین بار سوار روروئک شدی و گریه کردی...کلیدهای جلوی روروئک صدا داراند و با زدن روی دکمه ها گ...
17 تير 1392

روز عشق

    امروز روزه عشق..عشق مامانی پسر گلم..روزت مبارک... من و گل پسرم برا بابا پویا کادو خریدیم تا تقدیم عشقمون کنیم... شب بابایی من و پارسیا رو برای اولین بار برد رستوران ..فدات بشم که اینقدر آقایی... آروم و خوشکل نشتی و باهم غذا خوردیم.. خیلی قشنگ همه جا رو با تعجب و متفکرانه نگاه میکردی... قربون کنجکاوی هات..این هفته کنجکاو شدی و یه جوره خاص نگاه میکنی...   ...
16 تير 1392

غلت زدن..گل پسری

پسرکم..امروز 19 /بهمن..برای اولین بار تونستی غلت بزنی تو 110 روزگی گلم و از روی شکم بیا رو کمرت..خیلی قشنگ و خواستنی ....کلی ذوق کردم..خیلی لذت بخشه که هروز بزرگ شدن کسی رو ببینی که فرزند تو و تیکه از وجودت.. حسی وصف نشدی که امیدوارم خدا نصیب همه کنه... من به فدای توانایی های خوشکلت عزیزکم...خیلی قشنگ سرت و میاری بالا و گردن میگیری...عاشقتم...دوست دارم..110ساله بشی با سلامتی و تندرستی..     ...
16 تير 1392

6/دی/91

قربونت برم با اون صدای قشنگت که آواز میخونی و جیغ میزنی... از امروز شروع کردی به صدا زدن و دادزدن و درخواست بغل کردن... فدای توانایی هات بشم عزیزم..... دستای قشنگت و بلند میکنی و با چشمای قشنگت نگاه میکنی و میخوای حرف بزنی....   10/دی... عزیزکم..دست میخوری و میخوای لثه سفت کنی برای دندون درآوردن... با دستای ناز و کوچولوت سرت و میخوارونی و حرکت میدی... مامانی فدات بشه که داری حرکت دست و یاد میگیری.... پوسته های سرت خیلی اذیتت میکنن..بابایی با روغن زیتون سرت و ماساژ داد..بهتر شدی ولی نگرانم..شب و خوب نمیخوابی..بیدارم و نمیزارم سرت و بخارونی..دکترا میگن چیزی نیست..خدا کنه عزیزم... &...
16 تير 1392

اولین سفر

٢٨/دی/91.....امشب ساعت 8 برای اولین بار آقا پارسیا من در 89 روزگی سوار هواپیما میشه..تازه یه بلیط خوشکل و تک برا خودش داره که مشخصات شو نوشته...قربونت برم مامانی.... میخوایم بریم اصفهان خونه خاله ندا..هوراااااااا... بابا پویا ما رو میبره فرودگاه..خودش نمیتونه بیاد چون مرخصی نداره..دلمون براش تنگ میشه... وای چه ژستی گرفتی تو هواپیما...نشستی سمت پنجره...قربون یه پسر..بوسسس     پسرم امروز 29 دی 90 روزه شدی..امید زندگیم..عزیزکم..مبارک باشه..وارد 4ماهگی شدی گلکم...دوست دارم خیلی زیاد... ...
15 تير 1392

2ماهگی مبارک پسرم

سلام پارسیا مامانی...پسره گلم...قربونت برم... امروز صبح زود بیدار شدیم تا با هم بریم واکسن 2ماهگی رو بزنیم..همه کسم..تو خیلی سره حالی و داری برا مامانی میخندی منم برات توضیح میدم که امروز باید واکسن بزنی و تو بازهم میخندی..... پرستار بهداشت اول وزن کرد که گفت ماشالا ماشالا 6 کیلو شدی و قد هزار ماشالا 60 سانت...بعد تو بغل مامانا نشتی تا واکسن بزنی من که دل ندارم ببینم ...وای بمیرم چه جیغی کشیدی..فدای گریه هات بشم... خیلی بیقراری..هر 4ساعت قطره استامینوفن میدم تا تب نکنی و دردت کمتر بشه عزیزم...پاهات ورم کرده..حوله داغ میزارم رو پاهای قشنگت پسرم... چون میگذرد غمی نیست..بزرگ میشی یادت میره...بوسسسسسسس.. ...
6 تير 1392

روزها در گذرن اند

عزیزکم..پسرم..روزها در گذرن اند و تو هرروز بزرگتر و دوست داشتنی تر میشی..وقتی به روزای گذشته فکر میکنم...نمیدونم..آدمی فکر میکنه که روزای سخت تموم نمیشن..ولی...روزگاره دیگه.. قربونت برم..دل درد ها و بی قراری های شبونه بیشتر شدن..هر چی داروی گیاهی و داروخانه ای بوده برای خوب شدن تو تهیه کردم و بهت دادم ولی هیچ فایده ای نداشته.. خدا کنه زودتر خوب بشی روز و شب های خیلی سختیه..تنهام..بابایی سر کار..خونه باباحاجی ایم تا هرچه زودتر بتونیم خونه خودمون و جابه جا کنیم و بیایم نزدیک باباحاجی و مامانا تا خیال مون راحتر بشه..دوست دارم..   ...
6 تير 1392